ای جان من فدای تو خوی گرم تو
بازآمدی که زیب بردوش من شوی
بازآمدی که دست ارم به گردنت
عریان ومست،زیور اغوش من شوی
سالی برفت وتشنه ترم کردعشق تو
ازچشم من بپرس که عمری به راه توبود
میخواستم به خلوتم آیی چوقوی مست
زآنروکه دل به فکر گناه بود
بازآمدی به بسترمن مست و بوسه خواه
خواهم که جامه ازتن گرمت بدر کنم
تابوسه ها ربایم ازآن ساق خوش تراش
وزراز عشق جان تورابا خبرکنم
چون بخت بازگشته درآغوشم آمدی
خواهم دوباره سرخوش ومستت کنم زعشق
ازباده ی وصال بنوشانمت به مهر
شاید دوباره باده پرستت کنم زعشق
امروز آمدی که مرا مست تر کنی
تنگم ببر بگیر که دیوانه توام
لب بر لب گذارو به چشمم نگاه کن
من مست چومیخانه چشمان توام
امروزآمدی تا مرا باشراب کام
ازسال پیش مست تر وگرم تر کنی
امروز آمدی که در اغوش گرم خویش
دلداده را از رنج جهان بی خبر کنی
بابوسه های خویش مرا مست مست کن
ای دختری که دلبر افسونگرمنی
برپیکرم بپیچ چونیلوفری به ناز
دربوستان عشق چو نیلوفرمنی
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: ♥♥♥♥شعر♥♥♥♥ ، ،
برچسبها: