به بندهای گران بسته پای من ورنه
هراس نمیکنم ازره وفرازونشیب
مگرکه یادتونوری دمددراین شب تار
وگرنه ره نبرم زین زمانه بی آسیب
زتیربرق نگاهت دلم چنان خون شد
که نوشداروی لعلت دهد شفا نهطبیب
هوای کوی تودارم،توهم قبیله من
نباشدم دگر آرامش وتوان وشکیب
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: ♥♥♥♥شعر♥♥♥♥ ، ،
برچسبها: